loading...
بوی سیب
admin بازدید : 440 شنبه 01 مهر 1391 نظرات (0)
زندگی نامه ی حضرت محمد 
عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا (ص) همواره مراقب محمد (ص) بود و راهنمایی اندیشمند برای قریش در اداره امور محسوب می شد.

وقتی برای سرایه دار کعبه و بزرگ قوم عبدالمطلب فرشی در سایه کعبه گسترده می شد و فرز-ن-د-ا-ن وی پیرامون مسند پدر می نشستند تا پدرشان بیاید و در جای مخصوص خود بنشیند گاهی رسول خدا بر روی مسند عبدالمطلب می نشست و چون عمو های وی می خواستند او را بر دارند عبدالمطلب می گفت:

پسرم را رها کنید. به خدا قسم که او را مقامی ارجمند است.

عبدالمطلب چنان از پیامبر اسلام حمایت می کرد که گوئی عزیزترین و گرامی ترین فرد در نزد وی است و چنان از عظمت وی یاد می کرد که گوئی خبر از بزرگ منشی و بزرگواری او دارد. چنانچه نقل میکنند در هنگامی که بر مسند عبدالمطلب نشسته بود و پسران وی او را بلند می کردند گفت:

او را رها کنید چه اینکه او خود را به بزرگی و سلطنت خبر می دهد.

سر-پرستی عبدالمطلب دیری نپایید که به اخ رسید و رسول خدا در هشت سالگی پدر بزرگ خود را از دست داد. عبدالمطلب در "حجون" مکه به خاک سپرده شد.

اما قبل از وفات وی سر-پرستی و نگهداری رسول خدا را به ابوطالب که با عبدالله از یک مادر بودند واگذاشت و گفت:

"ای عبد مناف تو را پس از خود درباره یتیمی که از پدرش جا مانده سفارش می کنم. او در گهواره پدر را از دست داد و من همچو مادری دلسوز بودم که فرزند خویش را در اغوش می کشید. اکنون برای دفع ستمی یا محکم ساختن پیوندی به تو از همه فرز-ن-د-ا-نم امیدوارترم."

بعد از عبدالمطلب که به قولی سن پیامبر به هشت سال و هشت ماه و هشت روز رسیده بود سر پرستی وی بر عهده عمویش ابوطالب قرار گرفت. فاطمه دختر اسد بن هاشم همسر ابوطالب رسول خدا (ص) پرورش داد . چنانچه از رسول خدا (ص) روایت شده است که:

بعد از وفات فاطمه دختر اسد فرمود امروز مادرم وفات کرد.

و چون به او گفته شد ای رسول خدا برای فاطمه سخت بی تاب گشته ای؟ فرمودند:

او به راستی مادرم بود چه اینکه کودکان خود را گرسنه می گذاشت و مرا سیر می کرد و انان را گردالود می گذاشت ومرا شسته و اراسته می داشت.




--------------------------------------------------------------------------------



سفر رسول خدا به سام همراه ابوطالب
بعد از رحلت عبدالمطلب سر-پرستی رسول خدا (ص) را عمویش ابوطالب به عهد گرفت و همسر ابوطالب همانند مادری مهربان به انجام وظیفه در قبال پیامبر مشغول شد. پیامبر دوازده ساله یا نه ساله و یا به قولی سیزده ساله بود که همراه عموی خود ابوطالب برای تجارت به شام رهسپار گشت. این سفر در دهم ربیع الاول سال سیزده واقعه فیل اتفاق افتاد و و چون کاروان به بصری قصبه ای در سرزمین حوران از توابع دمشق رسید راهبی به نام "بحیری" از دانایان دین مسیحیت از روی اثار و علائم رسول خدا را شناخت و به نبوت اینده وی خبر داد و ابوطالب را به مراقبت و نگهداری محمد (ص) سفارش نمود.

راهب مسیحی ش-ا-هد نشانه هایی در سیمای محمد بود که با انچه که وی در مورد بشارت عیسی به پیامبری به نام "احمد" که پس از او میاید داشت مطابقت می کرد. نشانه ها و علائم از این قبیل بود که این کاروان در نزدیکی صومعه او فرود امده و ابری را دیده بود که بر سر کاروانیان سایه می افکند و بالاخره ش-ا-هد آن بود که هر گاه این کاروان به سایه درختی پناه میاورد شاخه درخت فرو می ریزد و به همین سبب کروانییان را اکرام نموده و برای انان میهمانی ترتیب داد و از انها خواست که تمام افراد اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ شرکت جویند کاروان قریش همه امدند به جز محمد که به دلیل کم سن و سال بودن مراقب اموال انان بود. راهب مسیحی وقتی در فرد فرد انها نگریست نشانه های نبوت را نیافت پرسید ایا فردی هست که در این مهمانی شرکت نکرده باشد گفتند فقط پسر بچه ای است که نزد اموالمان برای مراقبت گذاشته ایم.

به دستور بحیرا او را اوردند و به محض مشاهده آن کودک نشانه ها و علائم نبوت را در او دید و در نزد خود نشاند و از کسانش در کاروان پرسید. ابوطالب جلو امد و خود را معرفی نمود. بحیرا دست رسول خدا را در دست گرفت و گفت:

این سرور جهانیان و فرستاده سرور دو جهان است که خداوند او را به عنوان رحمتی بر جهانیان مبعوث می دارد. در اینجا پیران قریش گفتند تو از کجا چنین اگاهی به دست اورده ای ؟ او گفت چون شما در استانه ورود به این سرزمین قرار گرفته اید هیچ سنگ و هیچ درختی نماند مگر انکه به سجده در افتاد واین در حالی است که جز در پیشگاه پیامبری از پیامبران خدا سجده روا نیست ونیز من او را از مهر نبوتی که در پایین استخوان شانه اش قرار دارد می شناسم. بحیرا پس از این گفتگو در پی کار خود رفت.

کاروانیان همه این ماجرا دیداند و ابوطالب نیز نصیحت راهب را پذیرفت واز بیم انکه یهودیان ممکن است محمد را به قتل برسانند با شتاب و سریع او را به مکه باز گرداند.

پیامبر خود به این سفر بسیار مشتاق بود چه اینکه خصوصیت اخلاقی ایشان ایجاب می کرد که مستقل و ازاد منش باشد و از نظر اقتصادی به خود متکی باشد و همین استقلال طلبی و ازادگی بود که پیامبر را در اوایل نوجوانی به سفر و استفاده از تجربیات بازرگانی وادار نمود.




--------------------------------------------------------------------------------



ویژگی های ظاهری پیامبر
آن چنانکه ذکر شد ویژگی های منحصر به فرد اخلاقی او را مشتاق یافتن راه های استقلال اقتصادی کرده بود. اما قبل از بیان ویژگی های سیرتی به بیان ویژگی های صورتی ایشان می پردازیم.

برای مثال امام حسن مجتبی (ع) از دائی ناتنی خود خواهش کرد تا جدش را توصیف نماید.

او نیز چنین پیامبر را وصف کرد:

رسول خدا (ص) بزرگ بود و در چشم ها بزرگ می نمود و رخساره اش همچو شب چهارده می درخشید. قدش از کوتاه قدان بلند تر و از بلند قدان کوتاه تر بود. چهره اش سپید. پیشانی اش گشاده. ابروانش کمانی و میان ابروانش رگی بود که به هنگام خشم از خون پر می شد. بینیش کشیده و باریک بود. محاسن حضرت پر پشت گونه هایش برجسته دهانش بزرگ دندان هایش با فاصله گردنش چون نقره زیبا و سینه اش پر مو اندامش معتدل شکم و سینه اش برابر سینه اش پهن و دستان و پاهایش محکم و درشت بود استخوانهای دست و پایش بلند گودی کف پایش زیاد و پاشنه هایش صاف بود بیشتر چشمانش را به زمین می دوخت به کسی خیره نمیشد و به نگاهی بسنده می کرد و همواره در سلام کردن پیشی می گرفت.





--------------------------------------------------------------------------------



ویژگی های سیرتی پیامبر
ویژگی های سیرتی ایشان از او پیامبری وارسته ساخت چنانچه قران درباره او می فرماید:

"انک علی خلق غظیم"

ای پیامبر همانا تو دارای سیرت اخلاقی بزرگ هستی

بنابراین انچه حضرت را از دیگران متمایز می ساخت و در چشم ها بزرگ جلوه می کرد و دوستان را مجذوب او و دشمنان را مرعوب او می ساختسیرت و منش اخلاقی پیامبر بود. محمد سالها پیش از انکه به پیامبری مبعوث شود در جامعه ای که قتل و قارت سنت شده و تجاوز به اموال دیگران شجاعت بود در میات اشنا و بیگانه به "امین" معروف شده بود. راستی و درستی محمد زبانزد همگان بود و پس از بعثت دشمنان اسلام همه تهمت ها را به او داداند بجز خیانت و دروغگویی.

یکی از بارزترین ویژگی های پیامبر داشتن شرح صدر بود. خداوند در مورد این ویژگی پیامبر در قران کریم می فرماید:

"الم نشرح لک صدرک"

آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم و به تو شرح صدر ندادیم




--------------------------------------------------------------------------------



سایر ویژگی های پیامبر
شجاعت گذشت عفو اغماض عبادت و خوشرویی از دیگر صفات پیامبر بود.

امیر مومنان علی (ع) درباره شجاعت پیامبر می فرماید:

هنگامی که اتش جنگ تافته می شد و کارزار دشوار می گشت به پیامبر اکرم پناه می بردیم و او را سپر خود می کردیم در آن هنگام او از همه ما به دشمن نزدیک تر بود.

درباره عفو پیامبر همین بس که ابوسفیان فرمانده مشرکان در جنگ بدر و احد و احزاب را عفو کرد. او که اندک تردیدی در مبارزه با پیامبر نداشت همسرش هند جگر خوار که وحشی را تشویق کرد تا حمزه سیدالشهدا را در جنگ احد بکشد و پس از شهادت حمزه پ-ه-ل-و-یش را شکافت و جگرش را در اورد و به دندان گرفت اما پیامبر در برابر این همه کینه توزی در فتح مکه اعلام کرد هر کس به خانه ابوسفیان نیز برود در امان است.





--------------------------------------------------------------------------------



ازدواج پیامبر با خدیخه
برنامه ازدواج پیامبر با خدیخه در دعوت خدیجه از حضرت محمد برای سر پرستی و مدیریت کاروان تجاری و بازرگانی پی ریزی شد.

پیامبر نیز چون دیگران با سرمایه اندک خود به تجارت می پرداخت و در ضمن به امانت داری و پاک دامنی شهرت یافته بود. تخصص در امر تجارت و تعهد شخصیت والای محمد امین خدیجه را وا داشت تا برای مدیریت گروه بازرگانی خود از وی سود جوید به همین خاطر از محمد امین دعوت به همکاری نمود.

خدیجه دختر خویلد پانزده سال پیش از واقعه فیل تولد یافت. مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم بود.

خدیجه زنی تجارت پیشه و ثروتمند و شرافتمند بود.

مردان را برای امور بازرگانی اجیر می کرد و حقی را به انها می داد. همچنانکه گفتیم امانتداری و تخصص محمد امین را شنیده بود به سراغ او فرستاد و از او تقاضا کرد که همراه غلام او " میسرة " برای تجارت از مکه رهسپار شام شود. پیامبر پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و به شام رفت.

مدیر کاروان خدیجه در این زمان بیست و پنج ساله بود. وقتی کاروان تجاری محمد امین به بصری رسید نسطور راهب پیامبر را دید و میسرة را به پیامبری او مژده داد. میسرة نیز در سفر کراماتی را از پیامبر دیده بود که در بازگشت همه وقایع را برای خدیجه بازگو کرد و خدیجه در ازدواج با رسول خدا رغبت نمود.

در اینجا بود که علاقه مندی خود را به ازدواج با محمد امین اظهار نمود. پیامبر نیز با عموی خود نزد بزرگ خدیجه رفت و خدیجه را خواستگاری کرد.

تاریخ ازدواج دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت از سفر شام بود. مهریه جدیجه بیست شتر جوان و خطبه عقد را ابوطالب عمی پیامبر ایراد کرد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما راجع قالب سایت چیست؟
    مداحی

    هلالی

    آمار سایت
  • کل مطالب : 306
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 28
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 85
  • بازدید امروز : 71
  • باردید دیروز : 152
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 71
  • بازدید ماه : 5,336
  • بازدید سال : 47,758
  • بازدید کلی : 575,110
  • کدهای اختصاصی