شكافنده علوم و دانشها, پنجمين اختر فروزان آسمان امامت، هفتمين گوهر عرش عصمت، و تبيين كننده علوم اسلام, امام محمد باقر (عليهالسلام) امامي هستند كه همانند ديگر اجداد طاهرينش تمامي لحظات عمر با بركتشان در راه ارشاد و هدايت انسانها سپري شد.
شكافنده علوم و دانشها, پنجمين اختر فروزان آسمان امامت، هفتمين گوهر عرش عصمت، و تبيين كننده علوم اسلام, امام محمد باقر (عليهالسلام) امامي هستند كه همانند ديگر اجداد طاهرينش تمامي لحظات عمر با بركتشان در راه ارشاد و هدايت انسانها سپري شد.
امامي كه از زمينهسازيهاي پدر بزرگوارشان امام سجاد (عليهالسلام) در راستاي معرفي مكتب تشيع، و مبارزه با طاغوتها و انحرافات، بهرهبرداري بسيار كردند و با تربيت شاگردان برجسته و تبيين فقه ناب اهل بيت (عليهمالسلام) بزرگترين قدم را براي شناسايي تشيع و مكتب اهل بيت (عليهمالسلام) برداشتند. ايشان تجسمي از ارزشهاي والاي انساني و كمالات اخلاقي بودند كه لحظه لحظهي زندگي هدفمندشان درسهاي بزرگ انساني را الهام مي بخشد.
در اين نوشتار كوتاه ـ كه بنا را بر مختصر نويسي گذاردهايم ـ گوشهاي از حيات پر ثمر آن حضرت (عليهالسلام) و مناقب ايشان را به تحرير درآورديم. هر چند اين مهم از عهده ما خارج است ولي به اندازهي توان و با توجه به كوتاهي مقال به بيان مختصري از مناقب انبوه امام (عليهالسلام) ميپردازيم.
منبع :سبطین
ـ كودك دشت نينوا
امام پنجم محمد بن على بن الحسين (عليهمالسلام) در روز اوّل ماه رجب ـ به نقلى در سوم ماه صفرـ سال 57 هجرى قمرى در مدينه به دنيا آمد و جهان را با جمال دلبربايش جلوهاى ديگر بخشيد.
كنيهى حضرت، ابو جعفر و القاب مشهور حضرت،شاكر، هادي، امين، شبيه (زيرا شبيه پيامبر بودند) و مشهورترين آن باقرالعلوم (عليهالسلام) مىباشد.
مادر بزرگوارشان ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (عليهالسلام) است. لذا امام باقر (عليهالسلام) از مادر هم علوى هستند؛ يعني از پدر حسينى و از مادر حسني. از اين رو ايشان اولين هاشمي هستند كه از پدر و مادر علوي و فاطمي ميباشند.
در جلالت و مقام مادرشان همين بس كه امام صادق (عليهالسلام) در مورد ايشان فرمودند: « در خاندان امام حسن (عليهالسلام) زنى چون او نبود » .
امام باقر (عليهالسلام) در مورد مادر خويش ميفرمايند: « مادرم كنار ديواري نشسته بود كه ناگاه ديوار شكاف خورد و صداي آن به گوش رسيد. مادرم به ديوار اشاره كرد و فرمود:«لا و حق المصطفي با اذن الله لك في السقوط؛ نه به حق مصطفي، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد» و ديوار معلق ماند و فرو نريخت تا مادرم از آنجا گذشت، سپس پدرم امام زين العابدين (عليهالسلام) از طرف او صد دينار صدقه دادند.
همچنين اين بانوى مجلله در واقعهى عاشورا به همراه زينب كبرى (عليهاالسلام) و ديگر زنان اهل بيت(عليهمالسلام) حضور داشتند و طعم اسارت و مصيبتهاي عظيم حادثه عاشورا چشيده و تمام وقايع از كربلا تا شام را شاهد بودند و در وظيفه رساندن پيام عاشورا و قيام حسينى به گوش جهانيان نقش بسزايي داشتند.
حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) نيز در هنگام حادثه عاشورا طفلى سه يا چهار ساله بودند و در كربلا حضور داشتند. درد و رنج عطش كودكان كربلا را چشيدند و از نزديك تمامى, مصائب و فجايعى را كه از طرف بنى اميه به خاندان ايشان وارد شد با چشمان كوچك اما الهي خويش ديدند. چنانچه از خود حضرت نقل شده است كه فرمودند: هنگامى كه جدّم حسين (عليهالسلام) به شهادت رسيد، من چهار ساله بودم و جريان شهادت آن حضرت و آن چه در آن روز بر ما گذشت همه را به خاطر دارم.
ـ شكافنده علم
مشهورترين لقب امام محمد باقر (عليهاسلام) باقر العلوم مىباشد، لقبى كه رسول گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) ايشان را به آن ملقب فرموده بودند. نبى اكرم (صلي الله عليه و آله) به جابر ابن عبد الله انصارى از صحابه گرانقدر خود فرمودند: « جابر تو زنده خواهى ماند و فرزندم محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهمالسلام) را كه نامش در تورات باقر است مىبيني، آنگاه كه او را ديدى سلام مرا به او برسان» .
از جابر بن عبد الله جعفى كه يكى از شاگردان امام بود سؤال شد كه، چرا محمد بن على (عليهماالسلام) را باقر ناميدند؟ گفت: لانه بقر العلم بقراً اى شقه شقاً واظهره اظهاراً؛يعنى، او زمين علم را شكافت و حقايق پنهان آن را آشكار ساخت.
همچنين پيامر اسلام صلي الله عليه و آله) فرمودند: ويخرج من صلبه سميى واشبه الناس بى يبقر العلم بقراً وينطق بالحق ...
از صلب امام زين العابدين (عليهالسلام) فرزندى خواهد آمد كه نامش نام من است و در خلقت و شمايل شبيه من باشد. او علم را مىشكافد چنانكه كشاورزى زمين را بشكافد.
ـ وصف دلبران در حديث ديگران
ابن حجر از علماى اهل تسنّن درباره امام (عليهالسلام) مىگويد: او را باقر از اين جهت گفتند كه همچنان كه زمين را مىشكافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزشمند آن را كشف و استخراج كنند، او نيز زمين علم را شكافت و دقايق و حقايق احكام را آشكار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گردانندهى آن گفتند و اين نكتهاى است واضح كه جز بر كور دلان مخفى نماند.
محمد بن طلحه شافعى دربارهى امام (عليهالسلام) مىگويد: محمد بن على، ابو جعفر، باقر العلوم، شكافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاكيزه ،علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شريف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپرى كرد و به عالى ترين درجات تقوى راه يافت.
ذهبى مىگويد: محمد بن على از كسانى بود كه بين علم و عمل، آقايى و شرف و نيز بين وثاقت و وزانت جمع كرد و صلاحيت براى خلافت داشت .
ـ پاكسازي اسلام از غبار تحريفات و احياي فقه
پس از آنكه امام محمد باقر (عليهالسلام) امر امامت را عهده دار شدند, زماني بود كه نارضايتي مردم باعث قيامهايي در گوشه و كنار كشور پهناور اسلامي شده بود و اين موقعيت براي احياي سنت فراموش شده نبوي فرصت مناسبي بود. حضرت از اين مجال بيشترين و بهترين استفاده را بردند و پاكسازي اسلام از غبار تحريفات بني اميه و همچنين خرافات يهود و اسرائيليات را در صدر فعاليتهاي خويش قرار دادند.
سالهاي (94-114) زمان پيدايش مشربهاي فقهي و اوج گيري نقل حديث دربارهي تفسير ميباشد. از علماي اهل سنّت كساني مانند ابن شهاب زهري، مكحول،قتاده، هشام بن عروه و ... در زمينهي نقل حديث و ارائهي فتوا فعاليت ميكردند.
وابستگي عالماني مانند زهري، ابراهيم نخعي، ابوالزناد، رجاء بن حياة كه همگي كم و بيش به دستگاه حاكميت اموي وابستگي داشتند، ضرورت احياي سنت واقعي پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به دور از شائبههاي تحريف عمدهي خلفا و علماي وابسته به آنان مطرح ميكرد.
با نگاهي به فراواني روايات نقل شده در اين دوران و شهرت علم فقه در ميان محدثان اين زمان، ميتوان گفت كه علم فقه نزد اهل سنّت از اين دوره به بعد وارد مرحله تدوين خود شده است.
اولين بار در سال 100 هجري عمر بن عبدالعزيز فرمان تدوين احاديث را خطاب به ابوبكر بن حزم صادر كرد. اين خود بهترين شاهد است بر شروع تكاپوي فرهنگي اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر (عليهالسلام). از اين رو امام احساس ميكرد كه ميبايست با ابراز و اشاعهي نظرات فقهي اهل بيت در برابر انحرافاتي كه به دلايل مختلفي در احاديث اهل سنت رسوخ كرده بود، موضعگيري نمايد. نقطه نظرات فقه شيعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان و تقيه، نماز ميت و ... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (عليهالسلام) قدم مهمي در اين راستا برداشته شد و يك جنبش فرهنگي تحسين برانگيزي در ميان شيعه به وجود آمد. در اين عصر بود كه شيعه تدوين فرهنگ خود ـ شامل فقه و تفسير اخلاق ـ را آغاز كرد.
پيش از اين در جامعهي اسلامي، فقه و احاديث فقهي در حد گسترده و به طور كامل مورد بي اعتنايي قرار گرفته بود. درگيريهاي سياسي و انديشههاي ماديگرايانهي شديدي كه دامنگير دستگاه حكومت شده بود، باعث غفلت از اصل دين و به خصوص فقه در ميان مردم گشته بود.
جلوگيري از تدوين حديث كه به دستور خليفهي اول و دوم انجام گرفت، از عوامل عمدهي انزواي فقه بود، فقهي كه حداقل 80 درصد آن متكي به احاديث روايت شده از پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود.
ذهبي از ابوبكر نقل ميكند كه گفت: « فلا تحدّثوا عن رسول الله (صلي الله عليه و آله) شيئاً، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب الله فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چيزي نقل نكيند و در جواب كساني كه از شما دربارهي حكم مسألهاي پرس و جو ميكنند بگوييد: كتاب خدا (قرآن) ميان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد.»
در اين زمينه از عمر نيز چنين نقل شده: « أقلّوا الرّواية عن رسول الله و أنا شريككم؛ از رسول (صلي الله عليه و آله) كمتر حديث نقل كنيد كه در اين كار من هم شما را همراهي ميكنم. »
و از معاويه نقل ميكنند كه گفت: عليكم من الحديث بما كان في عهد عمر،فانّه كان قد أخاف الناس في الحديث عن رسول الله (صلي الله عليه و آله).
به رواياتي كه در عهد عمر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده است اكتفا كنيد؛ زيرا عمر مردم را در مورد نقل حديث از پيامبر بر حذر ميداشت. »
ـ اوج بيخبري ...
بي خبري مردم زماني به اوج خود رسيد كه فتوحات اسلام آغاز گرديد. زمامداران و مردم به طوري مشغول كشور گشايي و امور نظامي و مسائل مالي و ... شدند كه فعاليت علمي و تربيت ديني به هيچوجه جلب توجه نميكرد.
وقتي ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره كه يكي از مراكز اصلي فتوحات بود بر بالاي منبر گفت: اخرجوا صدقة صومكم، مردم معناي حرف او را نميفهميدند، لذا ابن عباس گفت: كساني كه از مدينه در آنجا حاضرند برخيزند و براي آنها مفهوم صدقهي صوم را توضيح دهند؛ فانهم لا يعلهمن من زكاة الفطرة الواجبية شيئاً؛ (آنان دربارهي زكات فطرهي واجب چيزي نميدانند). پس از آن، در دوران بنياميه اين ناآگاهي ديني بر شدت خود افزود، چنانكه دكتر علي حسن مينويسد: « در دوران بنياميه كه به امور ديني توجه چنداني نميشد، مردم نسبت به فقه و مسائل ديني آگاهي نداشتند و چيزي از آن نميفهميدند و تنها اهل مدينه بودند كه از اينگونه مسائل آگاهي داشتند. »
در منابع ديگر نيز آمده كه در طول نيمهي دوم قرن اول هجري، مردم حتي كيفيت اقامهي نماز و گزاردن حج را نيز نميدانستند. »
انس بن مالك، با نگاهي به روزگار خويش ميگفت: «از آنچه كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) معمول بود، چيزي نميبينم! گفتند نماز! گفت: چه تحريفهايي كه در اين نماز انجام نداديد! »
همهي اينها دليلي است بر فراموش شدن فقه در ميان عامه كه به درستي يكي از مهمترين دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) به فقه، احياي آن در ميان مردم و جلوگيري از تحريفي است كه به يقين در تدوين و بازنويسي فقه روي ميداد.
تلاشهاي خستگي ناپذير امام باقر (عليهالسلام) و پس از وي تلاشهاي امام صادق (عليهالسلام) سبب شد تا فقه شيعه با اتكاي به احاديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و اشراقات و الهامات غيبي بر قلوب ائمه اطهار (عليهم السلام)، زودتر از اهل سنت ... به مرحله تدوين برسد تا جايي كه مصطفي عبدالرزاق مينويسد:
«پذيرفتن اين كه تدوين فقه شيعه زودتر از فرق ديگر اسلامي شروع شده عاقلانه است؛ زيرا اعتقاد به عصمت يا معاني شبيه آن در مورد ائمهشان چنين اقتضا ميكرده كه قضاوتها و فتاواي آنها به وسيلهي پيروانشان تدوين گردد.»
ـ مفسر مكتب اهل بيت
از نظر مكتب اهل بيت (عليهمالسلام) دسترسي به علوم اصيل اسلامي تنها از طريق اهل بيت، كه باب علم رسول خدا هستند، ممكن است و به همين جهت در كلمات امام باقر (عليهالسلام) نمونههاي فراواني وجود دارد كه ايشان مردم را دعوت به بهرهگيري علمي از اهل بيت كرده و حديث درست را تنها نزد آنان ميداند. در روايتي آمده است كه امام به سلمة بن كهيل و حكم بن عيينه ميفرمود: «شرّقاً او غرّباً فلا تدان علماً صحيحاً الا شيئاً خرج من عندنا؛ به شرق و به غرب عالم برويد جز علم ما علم صحيحي نمييابيد. »
اين سخنان به صراحت مردم را دعوت ميكند تا براي دريافت معارف ديني اصيل، عترت را معيار قرار دهند. پذيرش چنين دعوتي به معناي پذيرفتن تشيع بود.
در گفتاري از امام باقر (عليهالسلام) آمده است: «آل محمد ابواب الله و الدعاة الي الجنة و القادة اليها؛ فرزندان رسول خدا علوم الهي و راه رسيدن به رضا او و دعوت كنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند. »
در نقل ديگري از امام باقر (عليهالسلام) آمده: «أيها الناس! أين تذهبون و أين يراد بكم؟ بنا هدي الله اوّلكم و بنا ختم أخركم، مردم كجا ميرويد، به كجا برده ميشويد؟ شما در آغاز به وسيلهي ما اهل بيت هدايت شديد و سرانجام كار شما نيز با ما پايان ميپذيرد. »
زماني كه هشام به مدينه آمد، امام در ضمن سخناني فرمود: «سپاس خدايي را كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) را به پيامبري برگزيد و ما را به وسيلهي او مورد احترام و تكريم قرار داد. پس ما برگزيدگان خدا از ميان مخلوقات او و خلفاي منصوب از جانب او هستيم، خوشبخت كسي است كه از ما پيروي كند و بدبخت كسي است كه ما را دشمن داشته و با ما مخالفت كند. »
امام به عنوان نمايندهي اين مكتب در مناظرات خود با ديگران ميكوشيدند تا نظرهاي فقهي اهل بيت را اشاعه داده و در عين حال موارد انحراف اهل سنت را مشخص كرده و به مردم بنمايانند.
امام حتي از نظر بزرگترين علماي عصر خويش به عنوان ميزان تشخيص از درست از نادرست شناخته شده بود و فراوان پيش ميآمد كه آنان عقايد خود را پيش آن حضرت عرضه ميكردند تا به صحت و سقم آن واقف شوند.
ابوزهره پس از نقل يكي از جلسات مناظره ابو حنيفه با امام،چنين مينويسد.
«از اين خبر، امامت باقر (عليهالسلام) براي علما روشن ميشود. آنها پيش آن حضرت حاضر ميشدند، حضرت عقايد و نظرات ايشان را نقد ميكرد. گويا آن حضرت رييسي بود كه به زير دستانش حاكم بود، تا آنان را به شاهراه هدايت رهنوود شود و علماي آن عصر به رياست او گردن نهاده و از او اطاعت ميكردند.»
يك بار عبدالله بن معمر (عمير) ليثي نزد امام باقر (عليهالسلام) آمد و پرسيد: آيا اين كه شايع شده شما فتوا به حليت متعه دادهايد درست است؟ امام فرمود: «خدا آن را در كتابش حلال فرموده و سنت پيامبر بر آن قرار گرفته و ياران آن حضرت بدان عمل كردهاند. »
عبدالله گفت: اما عمر از آن نهي كرده است. امام (عليهالسلام) پاسخ داد: «تو بر فتواي رفيقت باش و من بر حكم رسول خدا (صلي الله عليه و آله). »
مكحول بن ابراهيم از قيس بن ربيع روايت ميكند: از ابواسحاق درباره مسح بر خفين (چكمه) پرسيدم. در جواب گفت: مردم را ميديدم كه مسح بر خفين ميكردند تا شخصي از بني هاشم را كه محمد بن علي بن الحسين(عليهمالسلام) بود ديده و دربارهي مسح بر خفين از او سؤال كردم، فرمود: «اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) بر خفين مسح نميكرد و ( و آن حضرت ميفرمود كتاب خدا نيز آن را تجويز نكرده است.»
سپس ابواسحاق سخن خود را چنين ادامه ميدهد: از وقتي كه امام مرا نهي كرد من ديگر مسح بر خفين نكردم. قيس بن ربيع ميگويد: من نيز از وقتي كه اين مسأله را از ابواسحاق شنيدم، ديگر مسح بر خفين ننمودم.
همان طور كه ميبينيد امام در استدلالات خود از كتاب خدا و سنت دليل ميآوردند.
اصحاب امام باقر (عليهالسلام) نيز در برابر استدلالهاي سست ابوحنيفه، در موضوعات فقهي ايستادگي كرده و او را از نظر فقهي محكوم ميكردند.
ـ ايستادگي در برابر فرقهها
امام باقر (عليهالسلام) استدلالهاي اصحاب قياس را به تندي رد كرد و پس از آن حضرت ، فرزندش امام صادق (عليهالسلام) هم با آنان مخالفت نمود. امام باقر (عليهالسلام) در برابر ساير فرق اسلامي منحرف, نيز موضع تندي اتخاذ كرده و با اين برخورد كوشيدند محدودهي اعتقادي صحيح اهل بيت را در زمينههاي مختلف از ساير فرق، مشخص و جدا كنند.
موضعگيري امام در مقابل مرجئه بسيار قاطعانه و حساس بود. برخي از مرجئه صرفنظر از اين سخن درست كه ايمان لفظي يك فرد را از جميع حقوق يك مسلمان در جامعه اسلامي برخوردار ميكند، ايمان حقيقي را نيز تنها يك اعتقاد دروني دانستند و نقشي براي عمل صالح در آن قايل نبودند. افزون بر آن مرجئه با عقايد شيعه در بارهي دشمنان اميرمؤمنان (عليهالسلام) مخالف بودند.
در موردي امام با اشاره به اين فرقه چنين فرمود: اللهم العن المرجئه فانهم اعدائنا في الدنيا و الاخرة؛ خداوندا مرجئه را از رحمت خود دور كن كه آنها دشمنان ما در دنيا و آخرت ميباشند.
امام در مقابل خوارج نيز كه در آن زمان كر و فري داشتند موضعگيري ميكرد. از نظر آن حضرت، آنان متنسكين جاهل و گروهي خشكه مقدس, هستند كه در عقايد خود متعصب و تنگ نظر بودند و دربارهي آنان فرمود: « خوارج از روي جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفتهاند، دين ملايمتر و قابل انعطافتر از آن است كه آنان ميشناسند. »
ـ مبارزه با يهود و اسرائيليات
از جمله گروههاي خطرناكي كه آن روزها در جامعهي اسلامي حضور داشتند و تأثير عميقي در فرهنگ آن روزگار برجا گذاشتند،يهوديان بودند. شماري از احبار يهود كه به ظاهر مسلمان شده و گروهي ديگر كه هنوز به دين خود باقي مانده بودند در جامعه اسلامي پراكنده شده و مرجعيّت علمي قشري از ساده لوحان را به عهده داشتند. تأثيري كه آنان بر فرهنگ اسلام از خود برجا نهادند، به صورت احاديث جعلي به نام «اسرائيليات» پديدار گشت كه بيشترين قسمت اين احاديث دربارهي تفسير و مراتب و شؤون زندگي پيامبران پيشين، جعل شده بود. از جمله دانشمندان اسلامي كه اين احاديث را در تأليفات خود وارد كرده،طبري مفسر معروف است كه بيشترين روايات را دربارهي تفسير قرآن از منابع يهودي ـ با واسطه يا بيواسطه ـ به دست آورده است.
تلاش علمي يهود ـ در داخل جامعهي اسلامي به ويژه در محافل علمي آن ـ در مسايل فقهي و كلامي نيز تأثيري نگران كننده نهاد و اين موضوع در تاريخ چنان روشن است كه جاي كوچكترين ترديد و شبههاي در آن وجود ندارد.
مبارزه با يهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمي از برنامه كار ائمه طاهرين (عليهم السلام) را به خود اختصاص داده بود. تكذيب احاديث دروغين و ساخته و پرداخته يهوديان در مورد انبياي الهي و مطالبي كه باعث خدشه دار شدن چهرهي ملكوتي پيامبران خدا شده است، در برخوردهاي ائمه اطهار (عليهمالسلام) به خوبي ديده ميشود.
در اينجا به نمونهاي اشاره ميكنيم: دو نفر پيش حضرت داود دعواي مطرح كرده و او را براي رسيدگي در اين موضوع فراخواندند كه آيات 23 و 24 سوره «ص» ناظر بر اين جريان است.
دعوايي طرح شده از اين قرار است كه يكي از اين دو نفر، 99 گوسفند داشت و آن ديگري يك رأس. آن كه يك گوسفند داشت از دست ديگري شكايت كرد كه برادرش با داشتن 99 گوسفند در نظر دارد يك رأس گوسفند او را نيز تصاحب نمايد.
داود (عليهالسلام) بدون استماع اظهارات نفر دوم چنين قضاوت ميكند: قال لقد ظلمك بسؤال تعجبتك الي نهاجه ... با خواستن گوسفندتو و افزودن آن بر گوسفندان خود بر تو ستم روا داشته است... .
دربارهي اين حديث يهوديان احاديثي جعل كرده و ميان مسلمانان رواج دادند مبني بر اين كه اين داستان كنايه از ازدواج داود با همسر «اوريا» است. طبق اين احاديث جعلي، داود پيامبر به دنبال كبوتري بر پشت بام ميرود و در آنجا كه مشرف بر منزل «اوريا» بود، همسر او را ميبيند و دل به او ميبندد و به منظور رسيدن به هدف خود، « اوريا» را در صف مقدم جنگ قرار ميدهد و او كشته ميشود و داود با همسر او ازدواج ميكند و خداوند در اين آيات به طور سمبليك به اين مطلب اشاره ميكند.
روشن است كه اين روايات دروغين تا چه حد و از چه جهتي ميتواند شخصيت داود را به عنوان پيامبري از فرستادگان خدا خدشه دار سازد. اين احاديث كه در عصر اول اسلام توسط افرادي همچون «كعب الاحبار» و « عبدالله بن سلام» رواج يافته بود، مورد حملهي امام علي بن ابيطالب (عليهالسلام) نيز قرار گرفت. حضرت در اين باره فرمود: «اگر كسي را كه معتقد است داود (عليهالسلام) با همسر اوريا ازدواج كرده، پيش من بياورند بر او حد جاري ميكنم، حدي به خاطر هتك نبوت و حدي ديگر براي اسلام. »
ـ بنيانگذار نهضت فرهنگي شيعه
بنابر آنچه به اختصار بيان شد, ميتوان گفت: امام باقر (عليهالسلام) بنيانگذار حوزهي علميهي شيعه و نهضت فكري و انقلاب فرهنگي تشيع ميباشد. برپايى كلاسهاى درس و تبيين احكام و معارف ناب اهل بيت (عليهمالسلام) در مسجد مدينه سبب شد تا در اثر آن صدها تن از شيفتگان علم و معرفت را همچون پروانه بر گرد شمع وجودش جمع گردد.
برگزارى مناظرات علمى مختلف، پاسخ گويى به شبهات دينى، تبيين مسايل كلامى و معارف اصول دين، آوازه حضرت را نه تنها در حجاز بلكه در ساير بلاد اسلامى بلند كرد و موجب شد تا نخبگان آن سرزمين ها براى كسب فيض و آشنايى با فقه اصيل و علوم ناب نبوى (عليهمالسلام) حتى از عراق و خراسان به محضر امام (عليهالسلام)، شرف ياب شوند و خاضعانه در مقابل حضرت زانوى شاگردى بزنند.
تا جايي كه عبدالله بن عطاء مكي ميگفت: «ما رأيت العلماء عند احد قط منهم عند ابي جعفر ولقد رأيت الحكم بن عتيبه مع جلالته في القوم بين يديه كأنّه صبي بين يدي معلمه؛ علما را در محضر هيچ كس كوچكتر از محضر ابو جعفر نديدم. حكم بن عتيبه با تمام عظمت علمياش در ميان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزي در مقابل معلم خود به نظر ميرسيد.»
امام باقر (عليهالسلام) در سخنان خود، اغلب به آيات قرآن مجيد استناد مينمود و ميفرمود: « هر مطلبي گفتم، از من بپرسيد كه در كجاي قرآن است تا آيهي مربوط به آن موضوع را معرفي كنم.»
ـ مناظرات امام, جرعهاي از زلال علم اهل بيت (عليهمالسلام)
امام محمد باقر (عليهالسلام) علاوه بر انجام وظايف هدايت و امامت، از بازگوكردن حقايق حتي در مقابل طاغوت زمان خويش و مناظره با آنان كوتاهي نميكرد و در مناظرات و جلسات مختلف حقانيت شيعه و اصول اعتقادي خود را با قاطعيت بر همگان روشن ميساختند.
مناظرات حضرت با هشام بن عبدالملك، طاووس يماني, (از شخصيتهاي برجسته عصر امام سجاد (عليه السلام) ) قتاده فقيه اهل بصره، عبدالله بن نافع و نافع بن ازرق گوشهاي از مباحثات و گفتگوهاي آن بزرگوار با مخالفان و معاندان ميباشد؛ در اين مجال كوتاه به بيان چند نمونه از اين مناظرات ميپردازيم:
ـ مناظره با هشام بن عبدالملك
هشام بن عبدالملك (دهمين طاغوت اموي) در مراسم حج شركت كرد، وقتي كه همراه ملازم آزاد شدهاش به نام «سالم» وارد مسجدالحرام گرديد، ديد امام باقر (عليهالسلام) در گوشهاي از مسجد نشسته (و مردم در اطراف او براي سؤال به گردش آمدهاند)
سالم به هشام گفت: « اين شخص، محمد بن علي (امام باقر (عليه السلام) ) است.»
هشام پرسيد: همان كسي كه مردم كوفه شيفتهي او شدهاند؟
سالم پاسخ داد: آري.
هشام گفت: نزد او برو و به او بگو اميرمؤمنان (هشام) ميپرسد در روز قيامت، مردم تا آن هنگام كه از حساب خدا فارغ گردند، چه ميخورند و مينوشند؟
سالم نزد امام باقر (عليهالسلام) آمد و همين سؤال را از جانب هشام، مطرح كرد.
امام باقر (عليهالسلام) در پاسخ فرمودند: مردم در روي زمين محشور ميشوند آن زمين همانند گردهي ناني است و چشمههايي از آب در آن وجود دارد،از آنها ميخورند و مينوشند.
هشام وقتي كه اين جمله را شنيد، پيش خود پنداشت كه بر امام چيره شده است، به سالم گفت: « نزد او برو و بگو: آنها آن چنان در قيامت و به بلا و غوغاي محشر مشغولند كه خوردن و آشاميدن را فراموش خواهند كرد.»
سالم همين سؤال را از امام (عليهالسلام) نمود، امام (عليهالسلام) فرمودند:
اگر چنين باشد، لازم ميشد كه آنها كه در ميان آتش دوزخ هستند، مشغولتر و فراموشكارتر گردند و اصلاً به ياد خوردن و نوشيدن نيفتند، با اينكه خداوند در قرآن از قول دوزخيان ميگويد كه به بهشتيان ميگويند:
« أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ؛ مقداري آب يا از آنچه خدا به شما روزي داده به ما ببخشيد.
بنابراين آنها در همان حال سخت، از خوردن و نوشيدن غافل نميگردند.
هشام وقتي كه اين پاسخ را شنيد، درمانده شد و ديگر سؤال نكرد.
ـ مناظره با قتاده، فقيه اهل بصره
ابوحمزه ثمالي ميگويد: در مسجد النبي (صلي الله عليه و آله) نشسته بودم، ناگاه مردي وارد شد و سلام كرد و به من گفت: « اي بندهي خدا! كيستي؟» گفتم: « از اهالي كوفه هستم، چه كار داري؟»
گفت: آيا ابو جعفر (امام باقر عليهالسلام) را ميشناسي؟ به او گفتم: آري، چه كار داري؟
پاسخ داد: چهل سؤال آماده كردم تا از او بپرسم، اگر حق گفت بپذيرم و گرنه ترك كنم.
گفتم: آيا تو بين حق و باطل را شناختهاي؟ در جواب گفت: آري.
گفتم:اگر حق و باطل را شناختهاي، چه نيازي به امام باقر (عليهالسلام) داري؟ گفت: با شما كوفيان نميتوان حرف زد. در اين هنگام ناگاه امام باقر (عليهالسلام) كه اطرافش را گروهي از مردم خراسان و ديگران گرفته بود و از مسائل مناسك حج از حضرت ميپرسيدند آمدند امام از نزد ما عبور كردند و در مكاني از مسجد نشستند، و آن مرد نيز در كنار امام باقر (عليهالسلام) نشست.
ابوحمزه ميگويد: من هم نزديك رفتم و در جايي نشتم تا صحبتهاي آنها را بشنوم. پس از آنكه امام (عليهالسلام) پاسخ مردم را داد، متوجه اين مرد شد و فرمودند: « تو كيستي؟»
او عرض كرد: من قتادة بن دعامه از اهالي بصره هستم.
امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: تو فقيه مردم بصره هستي؟ قتاده گفت: آري.
امام باقر (عليهالسلام) به او فرمودند: واي بر تو اي قتاده! خداوند متعال مخلوقاتي را آفريد كه حجت و راهنماي مردم و نمونههاي عالي و استوار و برجسته از نظر علم هستند كه از برگزيدگان خدا قبل از خلقت آسمانها و زمين، و از سايهنشينان جانب راست عرش ميباشند. ( با بودن چنين افرادي، تو نبايد در مسند فتوا تكيه بزني.)
قتاده در اين هنگام مدتي طولاني سكوت كرد و سپس گفت:
«من در كنار فقها و در محضر ابن عباس نشستهام، هيچگاه قلبم در حضور هيچ يك از آنها پر طپش نشده، آن گونه كه اكنون در محضر شما پريشان و پر طپش شده است. »
امام باقر (عليهالسلام) خطاب به او كردند و فرمودند: واي بر تو! آيا ميداني در كجا نشستهاي، تو در جايي نشستهاي كه:
« في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والآصال ـ رجال لا تلهيهم تجارة و يا بيع عن ذكرالله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة؛ اين چراغ پر فروغ (معنويت) در خانههايي قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا برند ( تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد)؛ خانههايي كه نام خداوند در آنها برده ميشود، و صبح و شام در آنها تسبيح او ميگويندـ مرداني كه نه تجارت و نه معاملهاي آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداي زكات غافل نميكند.
تو در چنين مكاني نشستهاي و ما داراي چنين امتيازاتي هستيم.
قتاده با سرافكندگي گفت: سوگند به خدا راست گفتي، خداوند مرا فدايت گرداند، به خدا سوگند اين خانهها خانههاي سنگي و گلي نيست؛ اينك سؤال من اين است كه پنير چه حكمي دارد؟
امام باقر (عليهالسلام) با شنيدن اين سؤال، لبخند زدند و سپس فرمودند: از همهي سوالهايت ( كه چهل سؤال آماده كرده بودي) به همين يك سؤال بازگشتي؟
قتاده گفت: هنگامي كه در نزد شما نشستم، همهي آنها از خاطرم رفت، اينك سؤالم اين است كه پنير مايهاي كه از مردار گرفته ميشود، ( و با آن، پنير درست ميكنند) چه حكمي دارد؟
امام باقر (عليهالسلام) پاسخ دادند: استفاده از آن جايز است، زيرا ماده پنير ،داراي خون و رگ و استخوان نيست، بلكه از ميان غذاي هضم شده و خون، خارج ميشود. پنير مايه همانند تخم مرغي است كه از شكم مرغ مرده بيرون ميآيد، آيا تو از اين تخم مرغ ميخوري؟
قتاده گفت: نه، نميخورم و به كسي امر به خوردن نميكنم.
امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: چرا؟ قتاده جواب داد: زيرا از مردار خارج شده است.
امام باقر (عليهالسلام) از او پرسيدند: اگر از همين تخم مرغ ( در زير پر مرغ مادر) جوجه خارج شود آيا خوردن گوشت آن جوجه را روا ميداني؟ قتاده گفت: آري
پس امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: بنابراين خداوند چنين نيست كه تخم مرغ را ( كه از درون مردار بيرون آمده) بر تو حرام كند ولي جوجه را كه از همان تخم مرغ بيرون آمده بر تو حلال نمايد. پنير مايه مانند همان تخم مرغ است.
ـ مناظرهاي ديگر
امام باقر (عليهالسلام) يكي از شاگردان به نام «ابوالجارود» را واسطه قرار داد تا مناظرهي زير را با منكران پسر بودن حسين و حسين (عليهماالسلام) نسبت به پيامبر (صلي الله عليه و آله) انجام دهد.
ابوالجارود در محضر امام به ايشان گفتند: بني اميه و پيروانشان اعتقاد به اينكه حسن و حسين (عليهما لسلام) پسران پيامبر (صلي الله عليه و آله) هستند، را انكار ميكنند.
امام باقر (عليهالسلام) در پاسخ او گفتند: در ردّ آنها، چگونه با آنان مناظره كردي؟
ابوالجارود گفت: به آنها گفتم؛ خداوند در قرآن ميفرمايد: « وَ مَن ذُرِيَتِهِ داوُد وَ سُلَيمان ... وَ زَكَرِيا وَ يَحيي وَ عيسي ...؛ و از دودمان ابراهيم،داود وسليمان ... و زكريا و يحيي و عيسي و ... است. »
عيسي (عليهالسلام) كه پدر نداشت، خداوند از طريق مادرش مريم(عليهاالسلام)، او را از فرزندان ابراهيم دانسته است.
و نيز بر آنها دليل آوردم به آيهي مباهله كه خداوند ميفرمايد: « قُل تَعالوُا ند ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم ...؛ بگو بيايد ما فرزندان خود را، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را, شما نيز زنان خود را دعوت به مباهله كنيم ... .
پيامبر (صلي الله عليه و آله) طبق فرمان اين آيه، حسن و حسين (عليهماالسلام) را به عنوان پسران خود براي مباهله با گروه مسيحي آورد.
امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: آنها چه گفتند؟
ابوالجارود گفت: آنها گفتند: گاهي فرزند دختر، فرزند به حساب ميآيد ولي نه فرزند صلبي ( كه از نسل او حساب شوند).
امام باقر (عليهالسلام) رو به ابوالجارود كردند و گفتند:اي ابوالجارود،سوگند به خدا آيهاي از قرآن ميآورم كه از آن فهميده ميشود كه حسن و حسين (عليهماالسلام) فرزندان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از صلب او بودند،و جز كافر كسي قدرت انكار آن را ندارد.
ابوالجارود با شگفتي گفت: آن آيه كدام است؟
امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: در قرآن ميخوانيم: « حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ ـ ... ـ َحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ ؛حرام شده است بر شما مادرانتان؛ دخترانتان و خواهران ... و همچنين همسرهاي پسرانتان كه از صلب (نسل) شما هستند.
اي ابوالجارود از منكران بپرس، آيا ازدواج رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با همسران حسن و حسين (عليهماالسلام) جايز است؟ اگر در پاسخ گفتند: آري، دروغ ميگويند، و اگر گفتند: جايز نيست، ثابت ميشود كه سوگند به خدا حسن و حسين (عليهماالسلام) پسران صلبي پيامبرند، و همسران آنها بر آن حضرت حرام نبودند مگر به خاطر پيوند صلبي حسن و حسين (عليهمالسلام) كه با پيامبر (صلي الله عليه و آله) دارند.
برچسب ها
زندگی نامه امام باقر , امام باقر , امام باقر ع , بوی سیب , باقر , باقر العلوم , یا امام باقر , شهادت امام باقر , محمدتقی یکتاپرست ,